هیچ وقت اعتراض نمی‌کند !

به درختی فکر مي‌کنم که با اينکه در هر فصل باد خودش را محکم به آن می‌کوبد، با دلی بزرگ با خود می‌گويد: بچه است، ايرادی ندارد! به ماه فکر می‌کنم که با وجود زيبايی بی‌حد و اندازه‌اش حاضر است شب که مردم اکثراً خواب هستند و کمتر کسی او را مي‌بيند، بالا بيايد! به خورشيد فکر می‌کنم که با اينکه می‌داند دليل زندگی انسان‌هاست، بی‌توجهی انسان‌ها هنگام گرمای تابستان يا استفاده از عينک آفتابی يا چشم‌غره و قرار دادن دست انسان جلوی چشمش را تحمل می‌کند. به ساحلی فکر می‌کنم که درد برخورد موج سنگين را به جان می‌خرد تا هم زيبايی طبيعت به هم نخورد هم باد خنک به سمت انسان‌ها برسد.

به خون در رگ‌های انسان فکر می‌کنم که برای زنده ماندن خودش را به در و ديوار رگ‌ها می‌زند، هم خودش درد می‌کشد هم رگ‌های اطرافش، ولی هيچ‌وقت اعتراضی نمی‌کند. به مادرس فکر می‌کنم که با اينکه بچه‌اش به شکمش لگد می‌زند، آرام دستش را روی شکمش قرار می‌دهد و نفس عميقی می‌کشد.

به پدر و مادری فکر می‌کنم که هم حرف اطرافيان را می‌شنوند، هم از غرغر بچه‌شان چشم‌پوشی می‌کنند ولی حاضرند خودشان جلوی بچه خراب شوند، اما از بيرون کسی به او چيزی نگويد. به دختر جوانی فکر می‌کنم که با اينکه تولدش است اما صدای آهنگ را بلند نمی‌کند؛ چراکه همسايه‌اش، پيرزن و پيرمردی هستند که نياز به سکوت دارند. به دانش‌آموزان کلاسی فکر می‌کنم که در برابر تکاليف زياد و امتحان‌های پی‌درپی سکوت می‌کنند!  به روستای کوچکی فکر می‌کنم که تمام ساکنان آنجا، کم‌آبی را قبول دارند و از حد معمول استفاده خود نيز می‌گذرند. به زن افغانستانی فکر می‌کنم که برای آرامش زندگی بچه‌هايش حتی به حق خود هم فکر نمی‌کند. به کشور جنگ‌زده‌ای فکر می‌کنم که نه بچه‌‌‌ها، نه همسرها، نه پدر و مادر و نه هيچ‌کس ديگر از مرگ و از خودگذشتگی نزديکان ‌چيزی نمی‌گويند.آری، فکر می‌کنم به اين مداراها، به اين از خودگذشتگی‌ها به اين سکوت‌ها…

حالا اگر هر يک از اين‌ها خواستار حق باشند، دنبال اعتراض باشند، مدارا نکنند، دنيا به حالت طبيعی باقی می‌ماند؟

مطالب مرتبط
مشارکت از نگاهی متفاوت

به نام يزدان پاک وجود انسان يک پديده يکپارچه است که از مشارکت همه ابعاد وجودی او هويت می‌گيرد. با