فکر میکنم مدارا کردن به اين معنا که بعضی از ما فکر میکنيم نيست. در مواقعی مدارا لازم است، ولی نه اين مدارا کردن که برای ذهن ما تعريف کردهاند. اينکه اکثراً میگويند اشکالی ندارد، درست میشود يا اگر يکی کار بدی کرد ببخشيم و مدارا کنيم. من کلاس نهم هستم و احساس میکنم دارم بزرگ میشوم. کمکم میخواهم با مشکلات جديدی بهجز درس و امتحان سروکله بزنم. وقتی کوچکتر بودم شايد کل مغزم يا فکرم درگير درس يا امتحان بود ولی الان ممکن است چيزهای ديگری در مغزم شکل بگيرد. من علاوه بر اينکه میخواهم چالش درسی داشته باشم، قرار است در آينده با کلی مشکلات درگير شوم. شايد در بچگی برای کاری که مطابق ميلم نبود گريه میکردم، ولی الان در چنين موقعيتی نمیتوانم بعضی چيزهايی که دوست ندارم را تغيير دهم و بايد با آنها کنار بيايم. جمله معروفی هست که میگويد هيچوقت دنيا به ساز تو نمیرقصد.
يعنی هيچوقت زندگی چيزی که تو میخواهی نمیشود. پس تو بايد با اتفاقها مدارا کنی. در قديم ازدواج کردن بر وفق مراد خيلیها نبود، ولی مجبور بودند با شرايطی که دارند بسازند. علاوه بر اين نيمی از آنها الان زندگیهای خوب و بدون مشکلی دارند، چون نسبت به آن مسئله مدارا کردهاند. در نسل جديد آمار طلاق بسيار بالا رفته است. علت آن هم اين است که خيلي از افراد نسل جديد نمیتوانند زياد مدارا کنند و دچار مشکلات میشوند. بنابراين بايد مدارا کردن در موقعيتهای مختلف را ياد بگيريم.
غزل ربيعانی / دانشآموز پايه نهم مقطع متوسطه ۱